آشنایی ما 2 تا
سلام این اولین پستیه که میخوام راجب به عشقمون بنویسم که از کجا و چه طوری شروع شد :
اون موقع ها من 15 ,16 ساله بودم و علاقه ی زیادی به موسیقی داشتم به خاطر همین بابام منو کلاس پیانو و
گیتار ثبت نام کرد . اولین جلسه از کلاسمون بو که متوجه شدم کلاسا مختلطه , تو کلاس 20 نفر بودیم .
11تا دختر و 9 تا هم پسر .
تو همون جلسه ی اول با آرشاویر ( همسری ) آشنا شدم .
در اولین برخورد فهمیدم خیلی مهربونه .
چن جلسه ای طبق روال گذشت تا اینکه ی روز مامیم بهم گفت که قراره شریک جدید بابام با خانواده اش
شام بیان خونمون .
وقتی که اومدن رفتم تا سلام و علیک کنم و باهاشون آشنا شم .
که یهو خشکم زد . همون آقا پسر ینی آرشاویرم هم همراه اونا بود .
اونم تا منو دید اولش جا خورد .
بعد از سلام و علیکی که کردیم خونواده هامون وقتی دیدن ما همو میشناسیم ازمون پرسیدن چرا و چ طوری
و ما هم گفتیم که همکلاسی هستیم .
بعد از اون شب همش فک میکردم چ طور میشه هم کلاسیم آشنا از آب در آد
چن ماهی گذشت و چون آرشاویر پیشرفت زیادی تو گیتار زدن داشت
چن باری اومد خونمون و با هم تمرین میکردیم .
البته اون موقع ها فقط به چشم برادری یا ی دوست خونوادگی صمیمی نگاهش میکردم .
بیشتر که میگذشت ما همو بهتر میشناختیم .
و هم اینکه معاشرتمون با هم بیشتر میشد .
تا جایی که حتی شمارشم داشتم منی که شماره ی پسر دایمم نداشتم خیلی هم مذهبی نبودم ولی
از رابطه و دوستی با جنس مخالف بیزار بودم .
ولی اون اصلا اونطوری نبود ینی نه هیز بود و نه هوس باز شاید بخاطر تربیت خانواده اش بود
1 داداش از خودش بزرگتر داشت و 2 تا خواهر و خواهر کوچیکش 1 سال ازم کوچیکتر بود برا همین باهم
ینی با خواهرش خیلی صمیمی بودیم بیشتر او قات یا اون پیش من بو و یا من پیش اون .
و باعث شده بود منو اون همو بیشتر ببینیم اما هنوز اون موقع عاشق هم نشده بودیم .
نمیدونم فکر شما راجب زند گیم چیه ؟ ینی آشناییم با همسری
خب فعلا .
پ ن : داستان اصل عاشق شدنمون رو تو پستای بعدی میزارم