اندراحوالات این چند روز (از تولد تا دیشب )
سلام دوستان خوبین میخواستم زودتر پست بذارم اما نتم هم قطع بود هم خودم نبودم
حالا بگذریم
**************************
در جریان بودید که آقای همسر رفتن سفر و اینجانب در خونه تنها بودم (وای نمیدونین بهم چی گذشت )
فک کنم تو این چند روزی که سفر بود کلی شارژ مصرف کردیم .
اس ام اس های روز دوم :
من : وای کجایی دیشب کلی ترسیدم
همسری : چرا خانمی مگه آراگل نبود ؟
من : چرا ولی بازم میترسیدم
همسری : همون جوجه کوچولوی ترسویی
من : ممنون عزیزم
همسری :حقیقت تلخه خو جوجه کوچولوی خودمی .
من : نه والا چ خبرا خوش میگذره ؟
همسری : نع
من : اوا چرا ؟
همسری : بدون تو هیج جا بهم خوش نمیگذره زندگی .
(توجه دوستان : اینجا من داشتم پس میوفتادم عاشق زندگی گفتناشم فداش شم )
من : فدات شم مواظب خودت باشیا
همسری : شوما بیشتر زندگی .
من :جوووون آرشاویرم کی میای ؟
همسری :تقریبا ی هفته دیگه
من : دارم میمیرم
همسری : خدا نکنه فدات شم تحمل کن پلیز .
من : پ زود تر بیا
همسری : نفسم منباید برم پیش دایی حسین فعلا خداحافظ مواظب خودت باش جوجه ی من .
من :قربونت سلام برسون تو هم مواظب خودت باش برو عزیزم بای .
بعدشم با آراگل رفتیم خرید . ولی بدتر از همه اینکه حساب کردم ی روز بعد از تولدم میاد و کلی ناراحت شدم و غصه خوردم .
تا اینکه شب قبل از تولدم یعنی 21 شهریور پدر شوهرم اینا واسم تولد گرفتن
ولی من دل نگران و منتظر آرشاویرم بودم
فرداش یعنی روز تولدم ساعتای 6 غروب بود خسته و کوفته از دانشگاه برگشتم خونه
درو که باز کردم و صحنه ای ک دیدم داشتم میمردم
همسری برگشته بود خونه و رو مبل نشسته بود تا منو دید بلند شد و بغلشو واسم باز کرد عین
بچه 3 ساله که بهش کیک داده باشن هیجان زده شدم و پریدم بغلش و با تموم نیروم بغلش کردم
کنار گوشم زمزمه کرد : تولدت مبارک زندگی
همونجور ک داشتم بیشتر ب خودم فشارش میدادم گفتم : ممنونم نفسم
صدای خنده هامون تا هفت تا خیابون اونور ترم میرفت
بهترین تولد عمرم بود
همسری با ویالونش واسم آهنگ تولدت مبارک رو زد .
واسم کیک گرفته بود و کل خونه رو تزیین کرده بود .
بهم گفت :میخواستم تولدت رو دو نفره جشن بگیریم
عاشق همین کاراشم .
بهترین همسری دنیاس .
نفسهاش , بغلاش و بوسه هاش باعث میشه بدونم یکی هس که واقعا مراقبمه
منم بهش قول دادم که از این عشق مواظب کنم .
چن روز بعدش هم جشن مبارک باد دعوت بودیم و دختر خالم هم رفت به سوی خوشبختی
روزا واسم خوب پیش رفت تا روز عید قربون
ک چشتون روز بد نبینه مسموم شدم و عید هم کوفتم شد
راهی بیمارستان شدم و سرم زدم
پ ن : ممنون بابت کامنت هاتون دوستان گلم فعلا