روز نوشته + امروز
سلام دوستان عیدتون مبارک .
اول از همه باید بگم ممنون بابت کامنت هاتون ک سراسر محبت بود .
و همین طور ممنونم ازت خواهری گلم نفس جونم امیدوارم در کنار دانیال عزیز بهترین لحظه هارو تجربه کنی .
و اینکه اینجا دوباره بهت تبریک میگم حواستو حسابی جمع کن و مواظب خودت و زندگیت باش . الهی قربونت
برم نفس جونم .
****************
خب امروز هم ساعت 10 با نوازش دستای گرم و مهربون همسری بیدار شدم .
رفتم تو آشپزخونه و دیدم به به همسری چ کرده
گفتم :اولالا مرسی
همسری :خواهش زندگی .
بعد از خوردن صبحونه , توسط جناب همسر به اتاقمون احضار شدم دیدم بـــــــــــــــــــــعله
لباسام دسشه و تا منو دید گفت : اینارو بپوش بریم خونه میلاد اینا
من : خونه ی میلاد اینا واسه چی ؟
همسری :مثله اینکه عید غدیره اونام سید ان
من : آها اوکی
اماده شدم و رفتیم اونجا
و به اسرار مکرر میلاد و خانومش نهار اونجا موندیم .
و بهمون خیلی خوش گذشت جاتون خالی بود
و تقریبا دو ساعت پیش برگشتیم خونه .
منکه حسابی خسته بودم ولو شدم رو کاناپه و دیدم همسری داره ظرفای صبحونه که مونده بود رو میشوره
الهی من فداش شم عاشق همین کاراشم
الان که دارم این پستو میذارم همسری جوووونم الهی من فداش شم .روی پاهام خوابیده منم لبتابو با ی دست
نگه داشتم و با اون یکی دارم تایپ میکنم
خدا این عشقو هرگز از من نگیر
پ ن :عشقم , من از تمام جهان تنها تورا میخواهم
فعلا